مرا ببخش
که انعکاس ِ سرخ ِ درونت را
تصور ِ پرچین های دوردست شدم
در زمستانی نامنتظر
و در داغ ترین ثانیه
به انکار خورشید دستانت نشستم
مرا ببخش
که دیوار را
اجیر ملاقات ِ تنت ساختم
و در هلهله ی دهان آجرها
رقص روشن انگشتانم را
نقاب زدم
که انعکاس ِ سرخ ِ درونت را
تصور ِ پرچین های دوردست شدم
در زمستانی نامنتظر
و در داغ ترین ثانیه
به انکار خورشید دستانت نشستم
مرا ببخش
که دیوار را
اجیر ملاقات ِ تنت ساختم
و در هلهله ی دهان آجرها
رقص روشن انگشتانم را
نقاب زدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر