طوفان چشمان تو
چه آسان به یغما می رود
نگاه خسته ی تنهایی من
و چه آسان به پایان می رسد
مسیر جستجوی ابدی من
در جاودان لبخند بی انتهای تو
و من بارها در این اندیشه که
داستان مهربان دست پر محبتت را
تا باور کند سبزی ایمانم را
اما هر بار که شانه های من
نگاه من،
پیش از آن که در سراب هیاهوی مجاز سرگردان شود؛
از عشق تو سیراب می گردد
که بی تو هیچم
و با تو همه چیز
...
اینک زمزمه ی ندای باد در گوشم :
«تمام ناتمام من با تو تمام می شود»