فهرست وبلاگ من

۱۳۸۹ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

بی لمس پاییز به نوبهارمی‌رسیم



با یک دوقطره عشق به پرهیز می‌رسیم


بی اعتنا به شعر ِ شقایق، به رسم ِ باد


بر آستان ِ وَهم شب آمیز می‌رسیم


ما را که داده اند زمانی نوید نور


...افسوس بر شبان ِ گمان خیز می‌رسیم


یا وِرد جنگ و فاصله تکرار می‌شود


یا بر قبول صولت چنگیز می‌رسیم


گم کرده ایم گوهر مقصود و ناگزیر


بر اعتبار مهره‌ی ناچیز می‌رسیم


گفتی که در کتاب، نشان‌ها زعشق هست


گفتم در این هجوم "بدان نیز می‌رسیم"!


در قحط‌سال عشق چه سود از حضور گل


آمد شُدش یکی است، به نوبهار می‌رسیم."


۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

نگاه زاییده علاقه است

ساده بگویم ؛

 
نگاه زاییده علاقه است
اگر دو چشم روشن عشق به تو نگاه کند


...


دیگر تو از آن خود نیستی
زمان میگذرد و زمانه نیز هم

کودک می شوی
جوان هستی و جوانی نمی کنی
می گذری
پیر میشوی ... میمانی


باز هم مثل همیشه در پی گمشده ای هستی


که با تو هست


باز در پی آن علاقه پنهان


آن نگاه همیشه تازه هستی


باز آن دو چشم روشن عشق را در غبار بی امان زمان جستجو می کنی


غافل از آنکه او دیگر تکه ای از تو شده


سایه ای خوش بر دل تو


گوشه گوشه این دل خراب


سرشار از عطر نگاه توست





گـر نیـایـی فقیــر مـی میـرم







 گـر نیـایـی فقیــر مـی میـرم
مثــل دنیـــا حقیــر مـی میـــرم


چون کبوتر که درقفـس حبس است


تک و تنهــا اسیـــر مـی میــرم




ای شکـــوه تــرنـــم بـــاران


در فـراقـت کـویـــر مـی میــرم




تـوی شهـر دلـم زمیـن لـرزه اسـت


زیـــر آوار پیــــر مـی میـــرم



بی تـو زجرآور است جان کندن!


وای بر مـن ؛ چه دیــر می میـرم!




تو بیـا ، می خورم قسـم به خـدا


چون بگـویـی بمیـر ، می میـرم




«مهدیـا» ای تمـام هستــی مـن


گــر نیـایــی فقیــر مـی میـــرم