فهرست وبلاگ من

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

فرصت چشمت تماشايي است



«فرصت چشمت تماشايي است»


آب و آبي


با تو مي‎جوشد


آسمان


يا هر چه دريايي است


سبز و سوري


با تو مي‎رويد ـ


ـ زمين


يا هر چه زيبايي است


ارغنون و عشق


با تو مي‎ماند ـ


ـ لحن دل


يا آنچه ليلايي است


مهر و مينو


با تو مي‎تابد


آنچه روشن


آنچه رويايي است


ماه و مه پيچيده در هم


فرصتي مانده است ـ


ـ پشت راز سبز جنگل


فرصتي بي‎وهم


پاي رفتن هست و شوق نو رسي ـ


ـ با من


ـ سمت و سويي تا سحرزايي است


چشم مي‎چرخد تو را و باغ مي‎چرخد


من نمي‎گويم


خيل شبوهاي شادابي كه مي‎چرخند و مي‎جوشند و مي‎رويند ـ


ـ مي‎گويند:


«در چه چشمي»


«با چه آييني»‌


«چنين آيينه آرايي است»


من نمي‎دانم تو را آنسان كه بايد گفت


من نمي‎گويم چنين


يا آنچنان


يا چون چرايي چند


از تو گفتن ـ


ـ پاي دل در گِل


بال‎هاي شعر من در بند


من نمي‎گويم


خيل باران‎هاي بارآور كه مي‎بارند و مي‎پويند و مي‎جويند ـ


ـ مي‎گويند:


«تا نفس باقي است»


«فرصت چشمت تماشايي است»