فهرست وبلاگ من

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

جانم فدای لعل لب جانفزای دوست

جانم فدای لعل لب جانفزای دوست

کاین فدیه ایست تا که رسم بر لقای دوست

او دلربا و دلبر و دلدار و دلفریب

من هم نیم به جز دلکی ، مبتلای دوست

در بند زلف دوست اسیرم چنان که دست

ببریده ام بجای ترنج از برای دوست

آنقدر ریشه کرده در این سینه خاطرش

کز یاد بسته بار سفر، ماسوای دوست

عالم هزار آیینه، هر سو جمال یار

عیب است گر که دیده نبیند ، نمای دوست

هر چند غرق غفلت و در بند خواهشیم

اما زدیم چنگ به حبل الورای دوست

چون موج رو به ساحل دریا روانه ایم

تا سجده ای کنیم بر آن خاک پای دوست

«حميد»، تمام میکده در انتظار توست

شعری بخوان ،دفی بزن اندر رسای دوست
 

غم شیرین

غم شیرین

دم فرو بسته ام و دور ز هر انجمنم


زهر غربت بوطن آنكه چشيدست منم


بي ريا خاك ره دوست شدم در همه عمر


مهرباني زكسان آنكه نديدست منم


پر و بالي زدم و در طلب مهر و وفا


آنكه زين شاخه به آن شاخه پريدست منم


آنكه در اين قفس تنگ چو مرغان اسير


تلخي رنج اسارت بچشيدست منم


آن صبوري كه غمين بود و لبش خندان بود


به نهان مويه كنان جامه دريدست منم


خسرو ملك غمم بس غم شيرين دارم


شادي از دولت غم آنكه خريدست منم