چترمی بندم
تا از آسمان بی ابر تو
باران ببارد
و در انتهای این کوچه ی بن بست
با یاس های رازقی
طرحی از طلوع در سایه چشمان تو می بینم
حتی اگر لحظه ای نباشی
برای آمدنت
تپش های قلبم را
نذر می کنم
تا از آسمان بی ابر تو
باران ببارد
و در انتهای این کوچه ی بن بست
با یاس های رازقی
طرحی از طلوع در سایه چشمان تو می بینم
حتی اگر لحظه ای نباشی
برای آمدنت
تپش های قلبم را
نذر می کنم