روی دامان زمین ،هر کجا خسته شدی، دستی از غیب بدادت برسد
وچه زیباست که آن دست خدا باشد وبس...
بیا ای مهجبین آیین بیاور دوبیتی های عطرآگین بیاور برای حلقه ی وصل من و تو بخند و ماه را پایین بیاور
۱۳۹۱ شهریور ۷, سهشنبه
به زلالی رود و به پاکی نفس های پر از عشق قسم که تمام تن و جانم از توست... تو فقط نام مرا ...
از "دل" گو که دلم بی تاب است..
نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد به دست هجر بسپردی خدایم بر تو داور باد وفاهایی که من کردم مکافاتش جفا آمد بتا بس ناجوانمردی خدایم بر تو داور باد به تو من زان سپردم دل نگارا تا مرا باشی ...
چو دل بردی و جان بردی خدایم بر تو داور باد زدی اندر دل و جانم ز عشقت آتش هجران دمار از من برآوردی خدایم بر تو داور باد