فهرست وبلاگ من

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

سهم من همه گاه تخیل در سکوت

غرور من درهم شکسته تر از



حضور در ذهن توست


کیان من در زمانی به بلندای سال های جوانی ام


رنگپریده تر از


روشن کردن پنجره های خانه دور تو بوده و


با اینهمه


هیمه های همه گاه روشنش


آتش فروز دل بی تابم.


***************


سهم من همه گاه تخیل در سکوت و


سهم تو


نگاهبانی بی وقفه ام بوده


از برگ و بار تازه ای


خاطرات شعر گونه همراهی ماست

عکسی اگر بگیریم



این لحظه را ثبت می کند آیا؟


نه!


فیلمی بگیریم شاید


لحظه را ثبت کند با حال و هوای آن


نه نه نه........


شعری که می سرایم شاید تنها


بوی نسیمی را بدهد که بر گونه من و


گیسوی تو با هم می وزد


و شب


و صدای موسیقی که ترا می برد


با نگاه دوردست چراغ ها


و حضور ایهام لحظه ها


در آرزوی همراهی آنکه نیست


و


همراهی انکه نمی دانی


تنها شعر من آغشته به شن های ساحل است


و بوی غروب می دهد


یا همین شبی که


در لحظه های ما می وزد


~~~~~~~~~~~~~


هیچ تصویری از


کلماتم گویا تر نیست


کلماتی که


خاطرات شعر گونه


همراهی ماست


لمس جهان در نبود تو

گویی پیش از آمدنت



هرگز نبوده ام .


و جهان بی تو


تهی از خاطره بود؛


برایم


قابل تصور نیست ،


لمس باد


و باران


در نبود تو .


پیش از آن که تو بیایی


جهان چگونه بود؟


ابرها چگونه می زاییدند ؟


باران تولدش را


بی تو چگونه جشن میگرفت ؟


و باد به چه جراتی


به جای دستانت گیسوانم را نوازش می داد ؟


در باورم نمی گنجد ،






لمس جهان در نبود تو

بر بستر حریر شعرم

هر چه بشود



تو از امتداد کلمات من


از شعر های من که نمی روی


حتی آنگاه که نباشم


جاوید ساخته ام ترا


بر بستر حریر شعرم

فریاد نام تو

فریاد نام تو



و شنیدن انعکاس آن در کوهستان وجودم


كار هر روزه من است


و بدان آنقدر صدایت خواهم زد


تا روزی كه تو مرا به نام کوچکم خواني !






رنگ لحظه های شفاف عشق توست

کلامم



سکوت ام


نگاهم


نفس ها


گام های خسته ای


از گذشته


تا کنون


و فراموش کردن اضطرابی از آنچه نیامده است هنوز


طبیعت نگاهم نیز


رنگ لحظه های شفاف عشق توست

۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

پروانه ها


پروانه ها

بارها خیره شده‌ام به سادگی پروانه‌ها



كه ساده در باد می‌روند


از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگر


از ارتفاعی به ارتفاع دیگر


وقتی‌كه مثل كاغذ در باد تا می‌شوند


وقتی‌كه روی سطح آب راه می‌روند


وقتی‌كه رویِ بندِ رخت


روی لباس‌های نازک و نم‌دار تو می‌نشینند


و با بوی تو می‌آمیزند


تب می‌كنند و بی‌تاب از این شانه‌ به آن شانه‌ی باد می‌نشینند


كوتاه است عمرشان


كوتاه‌تر از عمر شبنمی كه بر گلبرگ‌ها می‌نشیند